یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

آغاز فصل سبز

فردا شروع به کار می کنم .روز آخر ماه مرداد...امسال در این ماه تصمیمهای مهمی گرفتم.

الهی به امید تو.

عید فطرمبارک

خداحافظ ماه پروردگار الرحمن الراحمین

خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر

خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت

خداحافظ ماه شب های نورانی قدر . . .


پارک قیطریه

پارکی که یک روز محل خاله بازی من و بچه های فامیل بود و13 به درها آنجا می رفتیم حالامحل بازی وشور دخترم است .پارک همان پارک است بااین تفاوت که حالا به جای یک زمین بازی 4تا زمین بازی وکلی وسیله ورزشی وپیست اسکیت دارد.گربه ها وکلاغهای پارک از بچه ها نمی ترسند و بچه ها با غذا دادن به آنها کلی سرگرم می شوند .هر وقت الینا را به پارک قیطریه می برم به کمتر از 6-5 ساعت رضایت نمی دهدوخودم هم از انرژی سرشار می شوم.

جملات ناب

ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیداکنیم نه اینکه باهرقیمتی زندگی کنیم!

زندگی حکایت یخ فروشی است که ازاو پرسیدند فروختی ؟گفت:نه ولی تمام شد...

پرستش

عارفی رادیدند مشعل وجام آب دردست پرسیدند کجا می روی؟گفت:می روم بااین آتش بهشت را بسوزانم وبااین آب جهنم را خاموش کنم تا مردم خدارا فقط به خاطر عشق به او بپرستند نه به خاطر عیاشی در بهشت وترس از جهنم...

زلزله

بالرزیدن هر تکه ازوطنم دلم می لرزه .خدایا به هم وطنانم رحم کن.بنده های گنهکارت را ببخش.

مهاجران

چقدر دلم می گیره وقتی نخبگان فامیل برای خداحافظی به خانه مان می آیند.لحظه های آخر چه غم انگیز است .هم بازیهای کودکی من همه مهاجرت کردند ودیگر برنمی گردند.کشورهای پیشرفته چه سعادتی دارند .بدون هزینه صاحب طلا های سرزمین من می شوند...

سرنوشت غم انگیز

وقتی بی رحمانه وبدون فکر برایشان با سیمان و آهن حد رشد تعیین می کنند چه مظلومانه کج 

می شوند وشهرداری یواش یواش به فکر قطع کردنشان می افتد !

چنارهای تاریخی خیابان ولیعصر روز به روز تعدادشان کم می شود این درحالی است که برای قطع کردن یک درخت عرعر حیاط خانه ات باید مجوز بگیری !

چرا درختان باید تاوان شهر نشینی مارا بدهند؟

ای کاش من شهردار بودم ...

فن آوریهای نوین!

امان از فن آوریهای نوینی که در جامعه ما ناقص به کار گرفته می شوند.

نمی دانم هدف سرعت ودقت بوده یا سردر گمی کارمندو ارباب رجوع!!!

رمضان پرخاطره

الینا هرروز درحال خوردن می گوید:من روزه کله گنجشکی دارم.منم به او می گویم قبول باشه وعزیز دلم می گوید قبول حق.یک روز صبح بیدار شد وسالاد خورد .چادر سرکردن ونماز خواندنش وذکر گفتنش هم دیدنی است.

من امسال روزه دار همیشه در سفر بودم...

دراین ماه عزیز با دوران کارمندی ام خداحافظی کردم .تجربه وسازندگی این 10سال راگرامی می دارم

ولی بیش از این دوست نداشتم سنگ کف رودخانه باشم دوست دارم رودی باشم جاری وسرشار از انرژی من نخواستم 20 سال دیگر رافدای این 10سال بکنم...

خداوندا راضی ام به رضایت.