یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

برای مرسده نازنین

همیشه بساط خاله بازیمون توپارک قیطریه پهن بود.سرسره بزرگه حسابی هیجان داشت.تاب بازی نوبتی وسرورکه مارو می فرستاد وسط درختها.سرور وآقای عنبرشاهی همیشه مارا به پارک وشهربازی وتاتر می بردند.من ومرسده دامن چین چینی و کفش تق تقی مثل هم داشتیم.یک روزپای مرسده پیچ خوردو تق تقی باگریه رفت که رفت.من ساعتم را که جایزه شاگرد اول شدنم بود موقع آب بازی روی درخت قطع شده جا گذاشتم.یادش به خیرآقای عنبرشاهی خدابیامرز چقدر مامان بهجتی رادوست داشت.اورفت ومامان تنها شد.مرسده یادته یک عروسک داشتی که هر چه بهش می گفتیم تکرار می کرد؟عمو علی اسباب بازیهای خیلی خوبی می خرید.وقتی خیلی شیطونی می کردیم حسین آقا شروع می کرد به ترکی حرف زدن وکوپنگیزه گفتن.خدا بیامرز خیلی مهربان بودوقتی ازپارک بر می گشت کلیدش از سر کوچه به سمت سوراخ کلید بود.مامانم مهربانانه اورا از چای سیراب می کردبعدازسومین چایی پابه فرار می گذاشت.من وتو هم سرویس سفالی چای خوری داشتیم که عصرها همیشه توی آن چای با قند فراوان می خوردیم.سرور همیشه یک ظرف میوه برامون می گذاشت تقسیم به دو می کردیم و تا ته می خوردیم!با پرهام و ثمین و آزمین ورامین توحیاط بازی می کردیم هنوز کوچک بودیم نمی دونستیم چی شد که آزمین رفت گنبدو دیگه برنگشت!چند سال بعد فهمیدیم رفته کانادا آخه سربازیش مصادف شد بادوران جنگ.رفتیم دامغان تو که مدرسه نمی رفتی ولی من وپرهام ثبت نام کردیم وحسابی لهجه داشتیم.راستی یادته موقع بمب باران می رفتیم زیر پله ها وحسین آقا از همه بیشتر می ترسید.شبها می آمدیدخانه ما وزیر میز نهار خوری می خوابیدیم.جنگ بود وبمب باران ولی ما مشغول کودکی بودیم.روکش چوبی کانال کولر خانه مارووقتی لگد می زدیم صدای ترسناکی می داد همه فکر می کردند صدام حمله کرده وقتی آنها می ترسیدند مایواشکی ازخنده روده بر می شدیم .یادش به خیر چهارشنبه سوری چقدر سیگارت که من وپرهام تو راه وپله پرت می کردیم ومامانم حسابی می ترسید.راستی تولد روی پشت بام ویادته؟ثمین هم که وزیر تولد بود.یادته توراه دامغان موقع رانندگی بابات با ما دبلنا بازی می کرد نمی دونم چه جوری اعداد راحفظ می کرد؟یادمه همه شماره تلفن ها را حفظ بود.همیشه حبیبش رامی خواست.

سیزده به درها همیشه توحیاط جمع می شدیم...یادبادآن روزگاران یاد باد!

5شنبه 21 فروردین 1393 تورادرلباس عروسی دیدم چقدر زیبا ودوست داشتنی شده بودی.امیدوارم گل خنده همیشه برلبانت شکوفا باشدوخوشبختی ازآن توباشد.عروس خانم خوشگل عروسیت خیلی خوش گذشت وباوجود دایی فری بسیار گرم بود.شادی وسلامتی رابرایت دنیا دنیا آرزومندم.تورا به خداوند مهربان می سپارم.به امیددیدار.خواهرت الهام