یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

بخوانید

گابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می‌داند عمر زیادی برایش باقی نیست.بخوانید چگونه در بخشی از یک نامه‌ی کوتاه جملاتی چنین زیبا می گوید :
اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت. … . همراه با عشق
گابریل گارسیا مارکز

سیل

باران شدیدی می بارید .الینا می خواست بیشتر بخوابد.من تصمیم گرفتم زیر باران قدم زنان خودم رابه کلاس یوگا برسانم.خبرنداشتم سیل آمده.خیابانهای شهر پرازگل ولای بود.کنده های بزرگ درختان همه جا به چشم می خورد.عمق فاجعه را وقتی درک کردم که دیدم مغازه های مردم راآب گرفته وآنها مشغول تمیز کردن هستند.خداراشکرکه سیل خسارت جانی نداشت ولی خیلی ازمردم هستی شان راازدست دادند.بادیدن صحنه های غم انگیز دیگر گلی شدن کفش ولباسم را فراموش کردم.به منظور هدایت آب سطح شهر دیوار بندر راخراب کردند تابخشی از آب به دریا هدایت شودبه راستی اگر دیوار ضروری نبود چرا ساخته شد؟چرا جوی های آب وکانالهای درست وحسابی در شهر ساخته نشده ؟چرا کف رودخانه لایروبی نشده؟شهردارشهر ما کاش کمی بیاندیشدکه به کدامین دلیل نمونه شده است؟باران این برکت الهی چرا آرامش را ازمردم سلب کرد؟کاش صندلی ها به آدمهای لایق تعلق داشت...

چه دید؟

سوارتاکسی شدم .راننده بسم ال...گفت و استغفار کرد.اول فکر کردم ازآن آدمهای مومنی است که دائم ذکر می گویند ولی ...به سرولباسم نگاه کردم درکمال آراستگی پوشش کامل داشتم ومطابق معمول آرایش هم نداشتم وحتی مقنعه سرم بودوقتی ماجرا رابرای مهدی تعریف کردم گفت :ماشین خالی بود ؟گفتم نه یک خانم دیگه هم سوار بود.نمی دانم چرا حس خیلی بدی دارم!شاید او ...

عید غدیر خم مبارک

خدایا به حق شاه مردان

مرا محتاج نامردان مگردان

دنیای شیرین کودکی

الینا سر خوردن قهوه داشت بامهدی کل کل می کردکه یک دفعه مهدی به او گفت:اصلا تونباید قهوه بخوری .الینا هم که چنددقیقه قبل پدرش را بوس کرده بود گفت:پس منم بوسم را پس می گیرم وخلاصه آمد بوس راازروی صورت مهدی برداشت ورفت وشرط گذاشت که اگه مهدی به او قهوه بده الینا هم بوس را سر جایش می گذارد!!!

نقاشی

الینا این روزها درحال کشیدن نقاشی بسیار زیبایی است تا وقتی تمام شد برایش قاب کنم.دیروز یک اردک صورتی به نقاشی اش اضافه کرد.وقتی به اوگفتم بهتره اردک رازرد کندگفت:مگه راستی راستی می خواهد زنده شود که فقط باید زرد کنم!!!

ماهی من

امروز رفتم استخر والینا را درحال شنا دیدم .دخترم کرال سینه - کرال پشت - قورباغه - پا دوچرخه - حرکات ژیمناستیک در آب - شنا در عمق 6متری وطول استخر را به زیبایی اجرا کرد.به الینای عزیزم افتخار می کنم وخدا را برای دیدن این روزها هزاران بار شاکرم.

نیش پشه

من والینا داشتیم راجع به اینکه چرا پشه ها مهدی را نیش نمی زنند صحبت می کردیم ودلایل مختلف را بررسی می کردیم یک دفعه نابغه من گفت:چون تن بابایی مو دارد پشه ها اگه نیشش بزنند بالا می آورند وحالشان بد می شود!

دوچرخه سواری با خدا

من در ابتدا خداوند را یک ناظر، مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...!
وقتی قدرت فهم من بیشتر شد، به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند...
نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم... از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد، زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد، وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را میدانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر میرفتم...
اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت، او بلد بود...
از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته میگفت:
« تو فقط پا بزن »
من نگران و مضطرب بودم.
پرسیدم: « مرا به کجا می بری ؟ »
او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم!
وقتی میگفتم: « میترسم»، او به عقب بر میگشت و دستم را میگرفت و میفشرد و من آرام میشدم ...
او مرا نزد مردم میبرد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه میدادند و این سفر ما، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم ...
خدا گفت: هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است، بنابراین من بار دیگر هدیه ها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم
« دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است »
و با این وجود بار ما در سفر سبکتر است ...
من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم، فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند، اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد، خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک ، پرواز کند...
و من دارم یاد میگیرم که ساکت باشم و در عجیبترین جاها فقط پا بزنم
من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم
او فقط لبخند میزند و میگوید:  پا بزن

بهترین ها


بهترین غذا آبگوشت با گوشت گوسفند است.

بهترین روغن, روغن حیوانی است. روغن کنجد و زیتون هم بهترین روغن گیاهیست.

بهترین نان نانهای سبوس دار است مثل نان سنگک.

بهترین نوشابه سکنجبین است که ترکیب مقداری عسل سرکه و ... می باشد بیش از صد نوع چای هم اکنون در کشور ما موجود است که متناسب با مزاجها مصرف انواع آنها توصیه می شود مثل( چای کوهی, گل گاو زبان, سنبل الطیب, گزنه, زنجبیل, گل نسترن, پونه, بابونه, دارچین, آویشن, استخودوس,...) همراه کمی نبات بجای قند وشکر استفاده از خرما, ارده شیره انواع میوه ها کشمش, توت خشک, عسل بسیار بجاست.

بهترین ظرف که هم کمبودهای خون بدن را جبران کرده و هم موجب میکروب زدائی از غذا می شود ظرف سنگی و مسی می باشد.

بهترین تنقلات آجیل های طبیعی هستند که به جهت طبع گرمشان بسیار مفید می باشند( مصرف آجیل ها جزء فرهنگ عمومی بوده است).

غذاهای خورشی سنتی, غذاهای سرخ نشده، سبزی خوردن بویژه نعنا بجای سالادهای امروزی, لبنیات پرچرب و دست نخورده(شیر و لبنیات باید جوشانده شود) حبوبات بخصوص نخود( اگر خیس شده و آب آن بدور ریخته شود موجب نفخ نمی شود) سس دست ساز طبیعی(مخلوط تخم مرغ وسرکه) بطور تازه قابل استفاده است.

کلیه غذاهای طبیعی بطور تازه استفاده شود از خوردن میوه در غیر فصل آن خودداری شود.
ضمناً عمده میوه در محل جغرافیای رویش طبیعی آن مفیدتر است.
پوست میوه ها بعنوان ماسک جهت نرمی و زیبایی پوست بسیار مفید است میو ها و سبزیجات هرچه بیشتر در معرض نور خورشید قرار بگیرند مفیدترند.
فقط سنگ نمک و پودر آن, نمک سالم و قابل استفاده هستند.
استفاده از چوب مسواک(بنام چوب اراک) بعد از خلال دندان بهترین مسواک و ضدعفونی کننده طبیعی و مالش دهنده لثه ها خواهند بود.