یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

!!!

معلم کلاس اولم را هیچ وقت فراموش نمی کنم.دلی دریایی داشت.قلبش به عشق بچه ها می تپید وبدون هیچ چشم داشتی عاشقانه به من آموخت.روش اواستادوشاگردی بودومثل آن پیرمردمعروف که اسمش را نمی دانم به مادرس می داد.خیلی مهربان بودوصدای دلنشین اوهنوزتوی گوشم است.بعضی معلم ها فقط به پول فکر می کنند.جالبه که شاگردانشان رابراساس سطح تحصیلات پدرومادرودرآمدشان انتخاب می کندوفقط اوحق انتخاب دارد!

به بچه ها می گوید:بابچه های دیگر کلاسها دوست نباشید!هرکس خوراکی خودش رابخوردو...

ازنظرآموزش حرف اول رامی زندوبه معلم های دیگر نیزآموزش می دهد.درس زندگی نیزبه شاگردانش می آموزددرخصوص لباس پوشیدن - پس انداز کردن - بخشیدن - کارگروهیو...کاش کمتر به مادیات می اندیشیدواینقدر به خاطر باسوادکردن شاگردانش سر مامنت نمی گذاشت.الحق که معلمی شغل انبیاوبسیارطاقت فرسااست.


دفتر سواری

چند هفته پیش که برای عروسی مرسده به ترمینال نوشهر رفته بودیم الینا با دیدن تابلو دفتر سواری گفت:

دفترها اینجا سوار اتوبوس می شوندولی قدشان که نمی رسد!!!

بدون شرح

روی درب مغازه ای در میدان همافران نوشهر این مطلب پارچه نویسی شده است:

این مکان به دلیل رعایت عدم ضوابط نیروی انتظامی تااطلاع ثانوی تعطیل می با شد.

بچه که داشته باشی...

بچه که داشته باشی جوان می مانی سرزنده وشاداب چرا که هرروز بااوبه دنیایش سفر می کنی.امروز الینا من رابرد به 13-14 سال پیش زمانی که مجرد بودم وتازه تحصیلات کارشناسی ام را به اتمام رسانده بودم وقبل از اینکه دوباره دانشجو شوم وسر کار بروم شمع سازی می کردم...

برای درس علوم الینا شمع درست کردم یک قلب ویک ستاره صورتی الینا کلی ذوق کردمخصوصا که رفتیم ویلاواز صبح مشغول دوچرخه سواری وبازی بودومن راباخاطراتم تنها گذاشت وهرازچندگاهی به من سر می زد تا فردا بتواند توضیح بدهد .

نهارتوحیاط جوجه کباب خوردیم.الینا به باباش گفت:ضبط راروشن کند من گفتم نه می خواهم صدای آب رابشنوم.الینا گفت:

خوب برو خانه شیر آب راباز کن دیگه!!!

28 بچه درخانه

تصورش را بکنید وقتی 28 دختر بچه ناقلا باهم تشنه شوند.با هم داد بزنندواسم آنهایی که در راه پله هستندرا صداکنند. یک دفعه باهم دعوا کنند وقهر وگریه راه بیاندازند.هرچند لحظه یکبار ازجایشان بلند شوند وشلوغ بکنند...طبیعی است که آدم یادش برود عکس بگیردوبرف شادی وکلاه رافراموش کند وفرصت پذیرایی از بزرگترها رانداشته باشد.ستایش یکی ازدوستهای الینا موقعی که کیک روی میز بود به من گفت می خواهم بیایم وسط برقصم وقتی گفتم فعلا که میز وسط است گفت اشکال نداره میام روی میز می رقصم!!!وقتی ازبچه ها پرسیدم مگه صندلیهای ما میخ داره که اینقدر بلند می شوید ؟گفتند بله دارد!!!

تولد خیلی خوبی بود به بچه ها خیلی خوش گذشت.خداراشکر می کنم که همه راضی ازمنزل ما رفتند.جای همگی بسیار خالی بود.به امید روزی که دوباره کنار هم باشیم.

تولدالینا

امروز تولدالینا است ولی 5شنبه برایش جشن مفصلی تدارک دیده ام .دوم اردیبهشت ماه 1386 ساعت12 فرشته من زندگی مارا برکت وشادی بخشید .به قول هما خانم 100 ساله شوی من باشم.

باز هم نشد.کی دعاهای من مستجاب می شود.اولین نگاه من به گنبدخضراکه عظمتش وجودم راتسخیر کرد.ورد زبانم تویی.خدایا راضی ام به رضایت.

روز مادر

به مناسبت روززن همایش برایتونیک(بین خودمون باشه انواع رقص از باله تا هیپ هاپ. ورودآقایان ممنوع بودولی درهر صورت بایدمواظب شیاطین بودصدای موسیقی از اعماق زمین پخش می شد.)درسالن تختی نوشهر برگزار شد.الینای من در بخش هیپ هاپ بسیار خوش درخشید.البته حقش بود دربخش باله هم شرکت کند ولی مربی عزیز تنها مربی بود که خودش تنهایی هنر نمایی کرد!!!ولی بازحرف حق زدن من باعث شد که دیروز توکلاس اعلام کند که می خواهد بچه هارا برای همایش بعدی آماده کند

نامه ای به مامان  به نام خدا

مادرخیلی دوستت دارم.

می دونی که توی مدرسه همش به یاد توام.

تو چی من رادوست داری؟

من این همه منتزر(منتظر)شدم تاامروزآمد.

مادرخوبم نمی دانم چی دوست داری اما کادوی من به تو یک دنیا عشق است.

پایان

به نام خدا

مادرم تو تنها ستاره ای هستی که در روز وشب می درخشی!

فرزند شما الینا

روزت مبارک

دوستت دارم.

الینا برایم نقاشی هم کشیدوکارت تبریک قشنگی درست کرد.دختر من دنیا را برایت شاد شاد آرزومندم.