یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

آبله مرغان

دو روز است که الینا آبله گرفته الان که با دختر همسایه( مهیا )زده اند زیر آواز اونم ازنوع خارجی.اگه داروها حالی برایش بگذارندحرفهای بامزه هم می زندمی گه من آبله جیک جیک گرفته ام اگه مامانی بگیره می شه آبله قدقد واگه بابایی بگیره می شه آبله قوقولی قو.

بعضی وقتها که خیلی حرفهای تکراری می زند وبه او می گویم چرااینقدر حرف می زنی می گه اگر حرف نزنم حرفهایم هدر می رود.

مهدی انگور خریده بود وخیلی ازخوشه ها دون شده بود الینا گفت:بابایی همیشه انگور می خرید امروز حبه انگور خریده.

اشرافی


به الینا می گویم که تو چرا اینقدر نازو اشفه داری؟می گه آخه دخترها قیا فشون باربی است ومدلشون اشرافی!

تازه خانم ازخریدهای من ایراد هم می گیرد.