یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

یکتا

دلنوشته هایی از دیار سبز و آبی

تربیت

بچه بایدصندلی عقب بشیند.کمربندببندد.وقتی بیرون می ریم حتماکفش ولباس مرتب بپوشدودرخانه نیزلباس راحت ولی تمیز تن کند.وقتی پارک می ریم شلوارپاکند.مواظب غذاخوردن وحرف زدنش باشد.شبهاحتما مسواک بزندونخ دندان ودهان شویه استفاده کندوهزاران بایدونبایدی که تحت عنوان تربیت من ومهدی ازالینا می خواهیم که انجام دهدواگریک وقتی شیطون ماراهم گول بزنه اعتراف کنیم واصلا دروغ نگوییم.نمی دونم ماکارمون درسته یا اونایی که همیشه دمپایی پای بچه شونه وکفش فقط مال مدرسه وعیددیدنی است؟بچشون همیشه با شورت می گرده وفرق خانه وبیرون ونمی دونه!تنهادل مشغولی پدرومادرش به شکم وراحتی بچشون خلاصه میشه!ازامرونهی خبری نیست سرغذا بچه آنقدرآروغ می زند که غذا خوردن برای آدم سخت می شه و...نمی دونم به راستی کدام تربیت صحیح است؟من دوست دارم بچه ای باادب واعتمادبه نفس بالاوشادشادداشته باشم.آیامن ومهدی موفق می شویم؟


کل کل های نوه وبابابزرگ

بابام داشت کتاب می خواندالینا ازش پرسیدچرا کتاب می خوانی؟بابام گفت:می خواهم عقلم زیاد بشه الینا گفت:مگه عقل نداری؟

شبها موقع خواب می گفت:به من محبت کنید کمبود محبت گرفتم.

روز تولد دایی اش لیست خریدنوشت وبرنامه ریزی کردومتن قشنگی نوشت وفلوت زدوخلاصه خواهرزاده گی کرد.


آن روزهایی که روزها را می شمردم 

می خواستم که تولدت باشد

برای تولدت لحظه شماری می کردم

دایی جانم تولدت مبارک

1393/02/22 وقتی تومدرسه قصه نویسی داشتند الینا قشنگترین قصه رانوشت وازعلایم نقل قول وویرگول ونقطه هم استفاده کرد.

الینای مهربان من باگذشت ومهربانی اش دوستان جدیدپیداکردوآنها برایش کاردستی درست کردندونوشتندالینا ممنونیم که به مادوستی رایاددادی.

الینامی گه من کمبود محبت دارم چون تو صبحها که نیستی(بگذریم که تاظهرکه من ازآزمایشگاه برمی گردم خواب است)ظهرهم که می آیی می خوابی وشبها هم که فقط من رادعوامی کنیدوکتک می زنید!!!!!!بنابراین نتیجه می گیریم که منبایددراتاق شمابخوابم!!!!!؟؟؟؟؟؟؟